زبانحال حضرت زهرا سلاماللهعلیها قبل از شهادت
گل، بر من و جوانی من گـریه میکند بلبل به خسته جانی من گریه میکند ازبس که هست غم به دلم، جای آه نیست مهمان به میزبانی من گــریه میکند از پــا فـتـاده پا و ز کار اوفتاده دست بـازو به نــاتــوانـی من گریه میکند گــلهای من هنوز شکــوفـا نگـشتهاند شبنم به بــاغـبــانی من گریه میکند در هــر قــدم نشـینم و خیزم میان راه پیری، براین جوانی من گریه میکند گردون، که خود کمان شده، با چشم ابرها بــر قــامت کـمـانی من گریه میکند این آبشار نیست که ریزد، که چشم کوه بـر چـهـرۀ خـزانی من گـریه میکند فــردا مــدیـنــه نـشـنود آوای گــریـهام بـر مـرگ نـاگهانی من گریه میکند |